شماره دست نوشته: | 27 | ||||
زمان نگارش: | زمستان 1391 | ||||
نگارنده: | عبدالرضا کیهانی | ||||
هما خانم |
|||||
تازه ازدواج کرده بودم، یک روز به اتفاق خانم در خیابان، پیاده حرکت می کردیم. ناگهان دختر خانم جوانی جلو آمد و سلام و علیک گرمی با من کرد،گویی سالها مرا میشناسد. حتماً میدانید آقایان تازه ازدواج کرده در این گونه موارد دست و پای خود را گم میکنند و بنده هم از این قانون مستثنی نبودم. در همین حال خانم جوان گفت: آقای کیهانی من را شناختی؟ گفتم: نه گفت: من هما هستم. تحیر من بیشتر شد. گفتم: کدام هما؟ گفت: هما فتاحی از فرشتههای سال اول خورشید کاروان در اینجا بود که نفس راحتی کشیدم و شروع به احوالپرسی کردم. خوب هنگام حضورش در خورشید کاروان دختر بچهای 9-8 ساله بود و طبیعی بود او را به خاطر نیاورم. چند سال بعد در یکی از اجراهای خورشید کاروان از بازیگران فرشته سال اول خورشید کاروان تقدیر به عمل آمد و در آن هنگام هما خانم فتاحی به همراه نوزاد کوچکش که در بغل گرفته بود روی سن آمد. خداوند توفیقش دهد و هر کجا هست زیر پرچم حضرت اباعبدالله (ع) محفوظ باشد.
|
|||||
|
|||||