شماره دست نوشته: | 6 | ||||
زمان نگارش: | 1388/02/22 | ||||
نگارنده: | مهدی متوسلی | ||||
طرحی برای نمایش آنكه بود ، آنكه نبود |
|||||
طرحی برای نمایش آنكه بود ، آنكه نبود تصوير صحنه : حصاري آهنين كه 2 خصلت از آن هويداست . بي نظم و قاعده ، و كثيف و آشفته و جداره اي از لجن كه نفوذ جداره اي ديد چشم را به داخل منع مي كند از بالاي حصار برجي سرگرفته به آسمان هويداست . تابلوي اول : ديوانگاني كه هجوم مي آورند از بيرون و جدارة آهن را آتش مي زنند شعله هاي آتش كه سر مي كشند و اهالي ولايت را خبر مي كنند. همهمه اي كه براي خاموش كردن آتش بپا مي خيزد و انفجاري در ميانة ميدان كه براضطراب آدم ها مي افزايد . (تاريكي) سكوت تابلوي دوم : انفجارهاي پياپي و آدمهايي كه خود را يافته اند . آتش حصار مهار شده است . چند نفر خود را به بالاي برج مي كشانند و دور دست را نظاره مي كنند گويا مركز آتش را شناخته اند . جماعت ميدان را بسيج مي كنند . قطعه هايي از اسباب زندگي به ميدان آورده مي شود و با درايت طراحان ، ماشين جنگ ساخته مي شود . ماشيني از جنس آدم و آهن . هيولايي براي ميدان جنگ ... كه ناگهان روشن مي شود . (تاريكي) فقط صداي ماشين جنگ كه غرش مي كند تابلوي سوم : طراحان بربالاي برج هدف را نظاره مي كنند . و با اشاراتي ماشين را هدايت مي كنند جلو ، عقب و اينك نشانه و هدف . شليك مي كند . صداي انفجاري بي هدف ، طراحان نااميد مي شوند صداي سوتي ممتد و انفجاري كه ماشين را منهدم مي كند . سكوت (تاريكي) صداي انفجارهايي در دور دست تابلوي چهارم : طراحان ميدان جنگ را با فرياد پركرده اند ماشين دوباره جان مي گيرد باز هم هدف شليك ... و انفجاري كه درست به هدف مي نشيند در دوردستي كه چشم نمي بيند ماشين جنگ دست بردار نيست شليك از پي شليك و غريو شادي طراحان بربالاي برج . پرچمهاي بزرگ صلح در دور دست بالا مي روند ، مردان جنگ بي اعتنا شليك مي كنند اما طراحان برج پرچمهاي كوچك صلح را بآرامي بالا مي برند . تاريكي – صداي باد تابلوي پنجم : ماشين آهنين از هم پاشيده است مردان جنگ در لابلاي آهن قراضه ها از حال رفته اند . خسته . بي رمق طراحان بربالاي برج ، با غرور ايستاده اند . سكوت ، تاريكي شيپور فتح كه به بيدار باش مي رسد تابلوي ششم : طراحان به ميدان آمده اند و مردان جنگ را بيدار مي كنند طراحان دوباره دست بكار مي شوند و با آدم و آهن اينبار ماشين كار ساخته مي شود با صدايي از جنس تلاش و كار . طراحان ميدان را ترك مي كنند و راهي برج مي شوند ماشين كار خاموش مي شود . مردان جنگ از درون ماشين سر برون مي آورند و آغاز اعتراض . طراحان حاضر به ترك برج نيستند ماشين كار پاشيده مي شود و مردان كار با لولة باقيمانده از دوران جنگ برج را هدف مي كنند تهديد تهديد ... و شليك ... انفجاري عظيم برج را هدف مي كند طراحان برج را هدف مي كند طراحان برج تسليم مي شوند پرچمهاي صلح . سكوت (تاريكي ) باز هم صداي باد تابلوي هفتم : صداي باد . طراحان با غرور برج را ترك مي كنند . مردان جنگ راهي برج مي شوند . مرد شماره 1 : باد و عصا در دست از پلكان برج خود را بالا مي كشد اما نمي شود مرد شماره 2 : با عصاي سفيد راه را گم كرده است نا اميد . پله كان برج را ترك مي كند مرد شماره 3 : مرد شماره 5 ؟ هيچ يك !!!! با جسم هاي ناتوان ، هر گز نمي توان از پلكان برج بالا كشيد و رفت طراحان مغرور به صحنة برج پشت كرده اند مردان كار ، پشيمان با گردانهاي كج ، برج را ترك مي كنند . سكوت تاريكي – صداي ماشين كار تابلوي هشتم : صداي ماشين كار و آهنگ دل نواز زندگي . بلبلهاي بشه زار مردان كار ، حصارهاي ميدان را رنگ مي كنند ، گل مي زنند و طراحان برج ، تفريح كنان ، نشسته اند و پاهاي خود را تكان مي دهند ، خورند ، مي چرند و گاهي با سوت بلبلي ميدان كار را هدايت مي كنند . سكوت مرد شماره يك سرفه مي كند . مرد شماره 2 سرفه مي كند . سنگين . خسته سكوت ، تاريكي ، صداي سرفه هاي ممتد و نفسهايي كه به سنگيني خود را حفظ مي كنند . تابلوي نهم : طراحان با اضطراب در وسط ميدان تنها مرد بازمانده از دوران جنگ را احاطه كرده اند . صداي سرفه ها و نفسهايي كه قطع مي شوند . طراحان كلاه از سر بر مي دارند و مردماني از جنس شهر كه مي آيند و به احترام ، كلاه برمي دارند سكوت طراح شماره 1 بر بالن آخرين بازماندة جنگ خطابه مي خواند بازباني كه هيچكس نمي داند طراح شماره 2 مدح مي كند و او را لايق برج مي داند . طراح شماره 3 مرثيه مي خواند و مردماني كه تاسف مي خورند تاريكي صداي هي كشيدن مرداني كه كار مي كنند تابلوي دهم : طراحان برج تلاش مي كنند تا جسم آخرين بازمانده از مردان جنگ را به بالاي برج منتقل كنند مردان شهر به نظاره نشسته اند پيكر بي جان مرد جنگ بر بالاي برج تصوير زيبايي شهر مي شود و دستي كه آويخته از بالاي برج دوردست را نشان مي دهد . سكوت طراحان سخنراني مي كنند با صدها بيان از شرق و غرب و تمجيد از دست اشاراتي كه دوردست را نشانه كرده است . مردم هورا ميكشند هوراهاي پي در پي . سكوت طراحان ، اهرم بدست برج را به گردش در مي آورند كمي به چپ بيشتر به راست انگشت اشاره بالاي برج جهت را عوض مي كند . طراحان بيشتر تلاش مي كنند صداي خنده شيطان و مردماني كه هر يك به سويي مي روند. پایان مهدی متوسلی بیست و دوم اردیبهشت یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت ساعت: 30 :1 نيمه شب
|
|||||
|
|||||