-1
شايد بيان اين
نکته تکراري به نظر آيد اما يادآوري آن خالي از لطف نيست بلکه
ضروري است: وجه اصلي تمايز “دفاع ملت ايران که با استناد به آن
وجه دفاع مقدس” توصيف مي شود، دفاع از باور و هويت ديني درکنار
دفاع از خاک و موطن جغرافيايي است. از اين رو هنرمندي که به
مقوله دفاع مقدس مي پردازد بايد داراي دو ويژگي اساسي باشد:
يک
- مانوس بودن و در عين حال تعلق خاطر نسبت به ماهيت دين و دفاع
هشت ساله ملت ايران تا امکان “ادا کردن حق مطلب” و انتقال
صادقانه مفاهيم و به دور از تحريف مفاهيم دفاع فراهم شود.
دو
- احاطه به ابزار هنر
زيرا بهترين مفهوم در قالب زيباترين واژگان و بهترين چينش
بدرستي درک
می شود
و
چنين است که مقوله دفاع مقدس سهل و ممتنع مي نمايد و هر فردي
به هر ميزان توانايي هنري، توانمند و شايسته پرداخت به اين
مقوله ارزيابي نمي شود.
2- در حوزه هاي هنرهاي نمايشي، فقر پرداخت به مقوله دفاع مقدس
به شدت احساس مي شود . چندي پيش اعلام شد سهم موضوع خرمشهر در
سينماي ايران تنها هشت فيلم است. اين در حالي است که مقطع هشت
سال دفاع مقدس يک حماسه بزرگ ملي در برابر تجاوز کشوري است که
80 کشور بزرگ و کوچک دست به حمايت آن داشتند.
آيا
چنين حماسه اي قابل ناديده انگاشته شدن است؟ آيا حماسه اي که
تاريخ ساز است و تبديل به هويت ملت و ترسيم کننده و آموزنده
راه آينده يک کشور شده است نبايد در آينه هنر که بازتابنده
فرهنگ ملتهاست، تصويري داشته باشد؟
3- دو بند مذکور مقدمه اين مطلب است که تجميع هنرمندان حرفه اي
براي خلق يک اثر خاص دفاع مقدس و پرداخت به مقوله دفاع ملت
ايران، در شرايطي که کمتر اثري در حوزه دفاع مقدس توليد و
عرضه مي شود، شايسته تقدير است و شايد سنگ بناي حرکتي تازه
در جهت خلق آثار جديد و بالنده در حوزه موضوع مذکور باشد. از
اين زاويه نمايش “خاک تا افلاک” شايسته نظري تحسين
برانگيز است.
4- “خاک تا افلاک” جزء معدود نمايش هايي است که در آن
از جلوه هاي ويژه استفاده شده است. فارغ از خلاقانه بودن چنين
امري، که به جذابيت بصري کار افزوده، القاء فضاي جبهه به
تماشاگر تحقق مي يابد. به بياني با هر انفجاري حس حضور در صحنه
نبرد، به ارتباط تماشگر با کليت فضاي نمايش کمک مي کند. يا در
بخشي ديگر از نمايش وقتي سخن از عطر حضوري مقدس مي شود، بوي
دلکش عود فضاي تالار نمايش را فرا مي گيرد و به اين ترتيب
تماشاگر با کلام با شخصيتها و مفهوم مستقر در آن کلام بيشتر
درگير مي شود.
5- در اين نمايش، نويسنده و کارگردان سعي نموده اند در جهت
القاء مفاهيم منظور از هر شيوه اي که ذهن مخاطب با آن آشناست،
بهره ببرند.
“مرثيه
سرايي” که در ذکر مصائب اهل بيت
(ع) به قدمت قرن ها آشناي ذهني مسلمان شيعي است، در نمايش خاک
تا افلاک کاربردي کاملا موثر مي بايد. اين ابزار به عنوان جزئي
از نمايش نه فقط در خدمت همراه کردن تماشاگر با فضاي معنوي
صحنه قرار مي گيرد، بلکه حکم پيش برندگي داستان مي يابد و بخش
واپسين نمايش را به همراه حرکات فرم رقم مي زند.
6-
وعده
چند رزمنده براي ديدار هم در 40 سال پس از حضورشان در جبهه،
اساس داستان خاک تا افلاک را تشکيل مي دهد. اگرچه زمان 40 سال
پس از جنگ هنوز براي تماشاگر امروزي فرا نرسيده است، اما بيان
دغدغه ها و دلمشغولي هاي شخصيتها، همه رنگ و بوي امروزي دارد؛
آنجا که از چندگانه شدن ماهيت برخي جبهه اي ها سخن گفته مي
شودشايد باالهام از سخنان شهيد ابراهيم همت همه حکايت امروزي
است و مخاطب را به همدلي وا مي دارد.
بنيان
داستان و تاکيد بر وعده ديداردر آينده، همانا حرف اصلي اثر
است؛ نگراني نسبت به سرنوشت آدمهاي جنگ و آرمان هايشان در پس
گذر سالهاي طولاني! اين نگراني نه تنها ا زآن کساني است که از
جان خود در راه دفاع از دين و وطن گذشتند که مختص به هر ايراني
است که درد دين دارد و دل به استقلال وطن سپرده است. و اين است
که مخاطب خاک تا افلاک، گستره اي فراتر از آدمهاي جنگ را در بر
مي گيرد..
پژمان
کريمي
-
روزنامه رسالت، شماره 5884 به تاريخ 21/3/85 ، صفحه 6 (
فرهنگي )
|